موضوع انشا : کرونا»
ما انسانها گاهی آنقدر مغرور می شویم که از دوستان خود فاصله می گیریم. آنقدر مشغول کارهای روزانه خود میشویم که طعم و لذت همنشینی با خانواده و بزرگترها را از دست می دهیم. این روزها ما آنقدر به فضای مجازی وابسته شده ایم که گویی زندگی حقیقی خود را به فراموشی سپرده و از آن منزوی شده ایم.
این روزهاشهر را غباری از اندوه فرا گرفته است.غباری از دلتنگیهای یک کودک برای مادربیمارش که نفس های او به شماره افتاده است.غباری از جنس حسرت. حسرت سلامتی دوباره، حال خوب و زندگیشاد. حسرت ثانیه ها و دقایقی که بی درنگ می گذشتند.
افسوس که این لحظات دوباره بر نمی گردند.
هر لحظه که می گذرد. بیماری بر روی تخت بیمارستان واپسین لحظات زندگی خویش را به سختی میگذراند.درد تنهایی و سپری کردن زندگی در خانه هامان لذت بسیاری از چیز ها را از ما گرفت. لذت گشت و گذار و همنشینی و چشیدن طعم خوش با همبودن، اما آموخت که یک میهمان ناخوانده چگونه می تواند دنیا را دگرگون کند.
کرونا جان! ازت خواهشمندم که ما را مبتلا نکنی و داغ تنهایی و از دست دادن عزیزانمان را بر دلمان باقی نگذاری.
از تو میخواهم که خیلیزود اینجا را ترک کنی.
یقینا دنیای بی تو دنیای زیباتری خواهد بود.
و زندگیرنگ دیگریخواهد گرفت.
رنگ سلامتی
رنگ خوشبختی
رنگ زندگی.
ادامه مطلبمتن ادبی درباره یک صبح سرد و برفی زمستانی پایه دوازدهم صفحه ۳۸
مثل نویسی از دل برود هر آن که از دیده برفت پایه دوازدهم (۲ انشا)
زندگی ,غباری ,حسرت ,رنگ ,آنقدر ,ایم ,غباری از ,شده ایم ,از دست ,را به ,را از
درباره این سایت